بزن باران، که دین را دام کردند…
ــــ بخشی از ترانهٔ «بزن باران»۱
کسانی که نگاهشان از جنس عالم کثرت است و بین همهچیز و همهکس خط و مرز میکشند، ماه رمضان را امری فقط مختص مسلمانان میدانند، کریسمس را فقط برای مسیحیان، نوروز را فقط برای زرتشتیان، یوم کیپور را فقط برای یهودیان و به همین ترتیب.
اما آنان که چشمشان به عالم وحدت روشن شده و تلاش میکنند در پس پردهْ دستی را ببینند که همهچیز را پیش میبرد، در هر چیزی از جمله بهار، لبخند یک نوزاد، عیدی ملی یا آیینی مذهبی، جوهرهای را میجویند که چون خونِ حیاتبخش، در رگهای هستی جاری است.
رمضان هم از این امر مستثنا نیست و حقیقتِ این ماه، دعوتی است به اینکه کمتر درگیر عالم بیرون و مادیاتِ فناشونده باشیم و بیش از آن، به درون بپردازیم و آن را که «همواره هست»۲ جستوجو کنیم.
انسانی که اینگونه به رمضان مینگرد، آن را از جنس «بهار»ی مییابد که در جانِ هستی جاری است؛ و آنگاه که در عالم بیرون نیز شرایط برای شکوفاییِ بهار مهیا شود، چون روحی تازه در شکل جوانه و شکوفه و گلها، در همهجا دیده میشود.
سپاهیانِ تاریکی و کسانی که دچار «جهل مقدس»۳ هستند (که بدترین بیماری دنیاست)، با نگاهی که مدام بین امور خط میکشد و همهچیز را خشک و متعصبانه جلوه میدهد، رمضانِ خدایِ بهارآفرین را به نخوردن و نیاشامیدن و مستقر کردن پلیس و مأمور برای آزُردنِ خلقی که به هر دلیل نمیتوانند یا نمیخواهند روزه بگیرند، فرو کاستهاند.
طبیعی است که در جهانی که رو به بهارِ حقیقی دارد و نسیم جانبخشِ آن بهار جانها مدتهاست وزیدن گرفته، این رویکرد به رمضان و ماه مهمانی خدا مورد پذیرشِ مردمان این روزگار نیست و تنها حاصل آن، نشان دادن جلوهای زشت و دلآزار از دین زیبای الهی است.
رمضان، چون باران است. بارانی که وقتی باریدن بگیرد، بر همه میبارد. میشود در خانهٔ ذهن ماند و چتر تعصبات (چه مذهبی، چه ضدمذهبی) را بالای سر گرفت و خود را از این بارانِ حیاتبخش محروم کرد. ولی حیف است. چون رمضان فقط سالی یک بار به زمین سر میزند و درهای رحمت الهی را به روی همهٔ خلق به این شکلِ نامشروط باز میگذارد.
کوتاهسخن آنکه ماه زیبای رمضان همچنان حضور دارد و از ابر رحمت الهی، بیدریغ و پیوسته بارانی پاککننده که «شویَد جسمِ خاک»۴ باریدن گرفته است. «زیر باران باید رفت…»۵
بزن باران، که وقتِ لایروبی است…۶
▫️علیاکبر قزوینی
بیست و هشتم ماه مبارک رمضان ۱۴۴۶
نهم فروردین ۱۴۰۴
تهران
- سرودهٔ محمد جلالی چیمه (م. سحر) که در ترانهای با صدای حبیب خوانده شده است. ↩︎
- وَیَبْقَی وَجْهُ رَبِّکَ ذُو الْجَلالِ وَالْإِکْرَامِ/ و وجهِ باشکوه و ارجمند پروردگارت باقی میماند. (الرحمن: ۷) ↩︎
- این عبارت، بر پیشانی سه اثر از سیدمصطفی محقق داماد آمده و در این کتابها، به جنبههای مختلف این فاجعهٔ ایدئولوژیک پرداخته شده است. کتابهای یادشده از این قرارند: فاجعهٔ جهل مقدس، در دادگاه جهل مقدس و جهل مقدس؛ تابوت آتشین. ↩︎
- همچو بارانی که شویَد جسمِ خاک… بخشی از شعر «عاشقانه» از مجموعهٔ تولدی دیگر، سرودهٔ فروغ فرخزاد. ↩︎
- بخشی از شعر «صدای پای آب»، از مجموعهٔ هشت کتاب، سرودهٔ سهراب سپهری. ↩︎
- از همان ترانهٔ مذکور در ابتدای یادداشت. ↩︎