دعای ماه رجب دعای واقعاً شگرف و شگفتی است. از امام صادق (ع) نقل شده که فرموده‌اند این دعا را در سراسرِ ماه رجب، بعد از نمازها بخوانید.۱ و مضمون این دعا، سراسرْ طلب خیر و برکت از خداوند است. در این نوشته قصد داریم با مفاهیم و معانیِ عمیق و بلند این دعا بیشتر آشنا شویم تا ان‌شاءالله توفیق خواندن آن که حاصل شد، با درکی بهتر به درگاه الهی برویم و با کلمات نورانی این دعا، او را بخوانیم.

بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ

به نام خداوندی که مهربانی‌اش عام و مهرورزی‌اش خاص است. 

او خدایی است که کسی را از خوان نعمتش نرانَد اما برای کسانی که خودشان می‌خواهند از این خوان گسترده بیشتر بهره‌مند شوند، و لذا با ایمان و عمل صالح خود را شایستهٔ روز‌ی‌های خاص الهی نیز می‌گردانند، جایگاهی ویژه‌تر در نظر می‌گیرد؛ و این عین عدالت همراه با حکمت و محبّت است و جز این اگر باشد، دیگر تلاش آدمی برای خودسازی و خدمتِ بی‌منّت به دیگران معنایی نخواهد داشت. و چُنین خدایی شایستهٔ پرستش و دوست داشتن است؛ خدای حقیقی، تنها خدای عالَم، که سرمنشأ خیر است و برای دریافت هر خیر و همهٔ خیرها، تنها به او می‌توان امید بست!

يَا مَنْ أَرْجُوهُ لِكُلِّ خَيْرٍ

ای کسی که برای هر خیر و تمامِ خیرها، به او امید دارم!

خیر در دوگانهٔ خوب و بد قرار نمی‌گیرد. خیر بر فراز است: نه خوب است و نه بد، خیر است! و خیر یعنی مسیر رشد در بهترین شکل خویش. یعنی صراط مستقیم که کوتاه‌ترین راه است و راهِ راست، راهی که کژی و انحراف در آن نیست. و امید داشتن به دریافتِ همهٔ خیرها از کسی که او را با «بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ» خوانده‌ایم، یعنی از غیر بُریدن و تمام به او پیوستن. یعنی توحید در عمل. 

کسی که خدا را منشأ و سرچشمهٔ خیر می‌داند و برای هر خیری اعم از کوچک و بزرگ چشم امید فقط و فقط به او دارد، از شرک بیرون می‌آید و در جریانِ یگانهٔ هستی ــ که جز آن جریانی نیست و این جریان در حال است ــ قرار می‌گیرد. این جریان، هر آن در مسیر الهی خویش پیش می‌رود؛ و هر که در این جریان است، در جای درست است. و این جای درست، در بیرون از ذهنِ استدلالی (نفْس) قرار دارد. 

پس به‌عبارتی می‌توان گفت این «امید به خیر»، یعنی طلبِ موت از خداوند. یعنی خداوند ما را در نفْس بمیراند و با نفَسِ خود زنده کند. یعنی تولدی دوباره. و چون این شود، آدمی به‌عینه خود را بر سر خوان گستردهٔ الهی مشاهده می‌کند و تازه می‌فهمد که «جریان از چه قرار است…!»۲

وَآمَنُ سَخَطَهُ عِنْدَ كُلِّ شَرٍّ

و ای کسی که در هر شرّی، از خشم او ایمنی می‌جویم!

شرّ، چیزی نیست که در برابرِ خیر قرار بگیرد؛ هرچند عموماً در ذهن‌ها اینگونه جا افتاده است. شرّ یعنی زندگی کردن در فضای تضادها. یعنی همه‌چیز را دوگانه دیدن. یعنی در قفسِ کوچکِ ذهن جا خوش کردن.

کسی که با ذهن خویش جهان را می‌بیند (و از مشاهدهٔ هستی با چشمِ دل غافل است)، خوب را می‌بیند در برابرِ بد. جنگ را می‌بیند در برابرِ آتش‌بس. تاریکی را می‌بیند در برابرِ روشنایی. فقر را می‌بیند در برابرِ ثروت. ظلم را می‌بیند در برابرِ عدالت… و نظایر اینها. اینها را با هم و در کنار هم به عنوان امری واحد نمی‌بیند، آنها را جدا از هم و در برابر هم و در جدال با هم می‌بیند. 

اما ماندن در این ساحت از نوعِ نگاه، یعنی مداوماً ناآرام و بی‌قرار بودن. چون تا دنیا بوده، امور با همین دوگانگی‌ها و چرخشِ قطب‌های مثبت و منفی پیش رفته است. با یین و یانگ. باید از این دو عبور کرد و به تائو رسید: به خالیِ مقدس که هیچ است اما پوچ نیست. هیچ است چون ذهن آن را نمی‌فهمد، اما پوچ نیست چون سرچشمهٔ هر چیزی است که هست. ذاتِ نامتجلی است که همواره نامتجلی می‌ماند.

پس «ایمنی جُستن» از هر شرّ، یعنی خود را در پناه قادرِ مطلق قرار دادن. یعنی توکلِ محض. «ایمان» همین است؛ نه باورهای ذهنی و مجموعه‌ای از اصول عقاید که کسی آن را حفظ کند و طوطی‌وار بیان کند و بگوییم خُب، طرف ایمان آورده و مؤمن شده است. خیر! ایمان، یعنی عملاً و هر آن خود را در حفاظتِ خداوند دیدن و لذا با جریان هستی همراه شدن که تمامْ خیر است.

تا به اینجا، با دو رویکرد اصلی در زندگی آشنا شدیم: یکی همراهی با جریانِ یگانهٔ هستی که هر خیری و همهٔ خیرها در آن است، یعنی همان موتِ ذهن و زنده شدن به حیات حقیقی و پاک؛ و دیگری بیرون ماندن از این جریان (رفتن در ذهن و عدم حضور در حال) که هر شرّی و همهٔ شرّها از این ناحیه است و معنای آن، مرگِ دل است حتی اگر آدمی به جسم و در ظاهر زنده باشد. 

با این حساب، این دو فرازِ نخست از دعای شریف ماه رجب، هر یک به بیانی و از وجهی طلبِ بیرون آمدن از ذهن است و موتِ نفس. طلبِ تولد دوباره است از حیّ مطلق.

يَا مَنْ يُعْطِى الْكَثِيرَ بِالْقَلِيلِ

ای کسی که کثیر (فراوان) را در برابر قلیل (کم) عطا می‌کند!

کثیر همان کوثر است. و کوثر، چشمهٔ خیر است که از مبدأ (از خودِ حق) سرچشمه می‌گیرد. و این کوثر، از پیش به آدمی عطا شده است!۳ اما چرا ما این خیرِ کثیر را نمی‌بینیم؟ چون در ذهن سکونت داریم! و ذهن، خودش را می‌بیند در برابر جهان. خودش را می‌بیند در برابر خدا. ذهن، خودش را جدا از جهان و منفک از خدا می‌پندارد. پس هنوز به مقام قلّت (کمی) که رابطهٔ نزدیکی با مقام فقر (بی‌چیزی) دارد، نرسیده است. و خداوند، این کثیر را به همه می‌دهد. اما قلیلی هستند که از این عطا (دهش) آگاهند. و آگاهی، پیش‌شرط دریافتِ کثیر است. وگرنه حداقل‌ها را همگان (تحت نام رحمانِ خداوند) دریافت می‌کنند. کوثرِ کثیر از ناحیهٔ رحیم می‌آید. و برای رفتن تحت نام رحیم، باید به مقام فقر رسید. 

فقر، یعنی من بدانم و آگاه باشم که در برابر غنیِ حمید، هیچ نیستم.۴ فقر، ایجاد یک خلأ درونی است. و در ظرفِ خالی می‌شود چیزی ریخت. وگرنه در ظرفِ ذهن که پُر از منیّت است، چیزِ چندانی نمی‌شود ریخت. و انسانِ ذهنی، به قلیل راضی شده چون حاضر نیست به موتِ نفْس برسد و هر آنچه را که دارد (که همه عطایای الهی است)، تسلیمِ درگاه الهی کند. انسانِ ذهنی، به معنای حقیقی کلمه مسلمان نشده حتی اگر در ظاهر، به آدابِ دین پای‌بند باشد. (البته بدون کمال‌گراییِ ذهنی و کاهلیِ جسمی، و نیز بدونِ قضاوت کردن دیگران، از همین موضعِ ظاهری باید شروع کرد و عبادات را به جای آورد، در راهِ پاکی دل کوشید، خدمتِ بی‌منّت به خلق را در پیش گرفت و از خداوند طلب نمود تا دروناً انسان را به مقام تسلیم برساند؛ تا ان‌شاءالله آدمی حقیقتاً مسلمان شود.)

آری… ظرفِ ذهن را باید از من خالی کرد و با تمامِ دل، سائل شد. و اینگونه می‌توان فراز بعدی دعا را با همهٔ وجود خواند. 

يَا مَنْ يُعْطِى مَنْ سَأَلَهُ

ای کسی که عطا می‌کند به هر آن که از او سؤال می‌کند!

این سؤال، همان سائل بودن است. کاسهٔ گدایی نزد پادشاه عالَم بردن است. حضور در مقام فقر است. از یین و یانگ گذشتن و در تائو محو شدن است. اما سؤال، گونه‌های مختلفی دارد. برخی درخواست یک لقمهٔ نان دارند، برخی خواهانِ نورِ جان‌اند. و خداوند به هر که از او درخواست کند، عطایایی متناسب با درخواستِ او می‌دهد. و نکتهٔ مهم اینکه اگر درخواست ما، عطایای سطح بالا باشد، خداوند عطایای سطوحِ پایین‌تر را خودش ــ بی سؤال و درخواستِ ما ــ می‌دهد!

پس چه باید از او بخواهیم که بهترین درخواست باشد، درخواستی که خیرِ ما در آن است؟ این دعا اصلاً آمده تا همین را به ما آموزش بدهد. تا ما را از گدایی، به پادشاهی برساند. فقیر آنگاه که به غنیِ حمید متصل شود، دیگر فقیر نیست! فقر برای شروع است، برای پای نهادن در صراط مستقیم. اما این مسیر، مسیرِ رسیدن به مقصود است. مسیرِ خیر کثیر است. در این مسیر، دست سائلِ عاشق (همو که سالکِ صادق است) تُهی نمی‌ماند. ذهن که برود، تازه جا برای نزول نور و ظهور آن باز می‌شود.

و قرار است آدمی به بیشترین ظرفیت وجودی خویش برسد، قرار است با این دعا تبدیل به انسان کامل (در مرتبهٔ خودش) شود۵، تا از بیشترین میزان مواهب ــ همان خیر کثیر ــ بهره‌مند شود. و پیش‌نیازِ رسیدن به این کمال، آگاهی از حضور خداوندی است که حتی بی‌درخواست ــ حتی به آنان که او را نمی‌شناسند ــ نیز می‌بخشد. در بارگاه پادشاه، کسی دستِ خالی نمی‌ماند. عطا نکردن در مرامِ کریم نیست! 

يَا مَنْ يُعْطِى مَنْ لَمْ يَسْأَلْهُ وَمَنْ لَمْ يَعْرِفْهُ، تَحَنُّناً مِنْهُ وَرَحْمَةً

ای کسی که عطا می‌کند به کسی که از او سؤال نکرده و او را نمی‌شناسد، از سرِ مهر و رحمت!

خداوند با اسم حنّان و رحمانِ خویش، روزی‌رسانیِ پیوسته به همهٔ مخلوقات دارد. موجوداتی هستند که نه او را می‌شناسند و نه درخواستی از درگاه او داشته‌اند. خرس و پلنگ و کرم خاکی و گربه و مار و گیاه و… کجا او را می‌شناسند که بخواهند با دستانی سائل، نزد او بروند؟ و وای به آدمی اگر جایگاه خود را نشناسد و خود را در حدّ سایر موجودات پایین بیاورد. هرچند خدا به چنین انسان‌هایی هم الزامات زندگی‌شان را عطا می‌کند، اما فرق است بین کسی که خود را روزی‌خوارِ کَرَمِ پادشاه می‌داند و کسی که تصور می‌کند یکی از اجزای جهان ماده است که صرفاً با کوشش خود یا لطف دیگران، از مواهب مادی بهره‌مند است. نگاه اول، نگاه توحیدی و سرشار از معرفت و قدرشناسی است؛ نگاه دوم، نگاه مشرکانه است و حاکی از بی‌معرفتی. اگر قرار است از خدا درخواست کنیم تا به ما عطا کند، باید چشم‌هایمان را بشوییم و با اشکی مقدس، از سر شوق، نزد خدا برویم. 

أَعْطِنِى بِمَسْأَلَتِى إِيَّاكَ، جَمِيعَ خَيْرِ الدُّنْيا وَجَمِيعَ خَيْرِ الْآخِرَةِ

عطا کن مرا، خدایا، به درخواستی که تنها و تنها از تو دارم: همهٔ خیر دنیا و همهٔ خیر آخرت را!

تا اینجا، دعا در مقام غیبت بود. دعاکننده، خدا را با ضمیر سوم‌شخص خطاب قرار می‌داد؛ گویی با رعایت این ادبِ حضور، منتظرِ اذنِ ورود بود. و حالا، که دعاکننده به صفتِ عطاکنندگیِ پادشاه عالم و خوانِ گستردهٔ نعمت او برای همه ــ و الطاف خاص او برای بندگانِ سائلِ خویش ــ معرفت یافته، اجازهٔ ورود به بارگاه قدس را یافته و می‌تواند مستقیماً خداوند را با ضمیر دوم‌شخص بخواند. 

در گام نخست از درخواست‌های بندهٔ سائل از پادشاهِ کریم، یعنی در این فراز، دعاکننده از خداوند می‌خواهد که همهٔ خیرهای دنیا و همهٔ خیرهای آخرت را به او عطا کند. یعنی در دنیا و آخرت، متصل به سرچشمهٔ عشق باشد و از کوثرِ حق بنوشد. وقتی «جمیع» (همه) در الفاظِ دعا آمده، یعنی احدِ واحد خود را در همهٔ کثرت‌ها نمایان و متجلی کند. یعنی وحدت در عین کثرت را برای او محقق کند.

پس چنین سائلی، برای درخواست خانه و ماشین و همسر و فرزند و درآمد، یا بهشت اُخروی نزدِ خدا نمی‌رود. بلکه فرمان را به دستِ خدا می‌دهد تا هرآنچه را که برای او مصداقِ خیر است، در دنیا و آخرت محقق کند. در بطن و جوهرهٔ چنین درخواستی، تسلیم و رضا نهفته است. گردن نهادن و رضایتی از سر آگاهی و عشق، نه از روی ناچاری. و نشانهٔ این تسلیم و رضا، حضور در لحظه و انجامِ هر وظیفه‌ای است که نشانه‌های اینجا و اکنون به او نشان می‌دهند.

این تسلیم و رضا و انجام وظایف بدونِ اما و اگر، شادی‌ای درونی را برای فرد به ارمغان می‌آورد که از جنس هیجانات (امواج و کف‌های روی دریا) نیست. این شادی، ناشی از حضور در عمق دریای هستی است، ناشی از حضور در قلب، که عرشِ الهی است و کعبهٔ جان. 

وَاصْرِفْ عَنِّى بِمَسْأَلَتِى إِيَّاكَ، جَمِيعَ شَرِّ الدُّنْيا وَشَرِّ الْآخِرَةِ

و برطرف کن از من، خدایا، به درخواستی که تنها و تنها از تو دارم: همهٔ شرّ دنیا و شرّ آخرت را!

در گام دوم، درخواستِ دعاکننده متوجه جریان یگانهٔ هستی می‌شود و خطرِ عدم همراهی با این جریان، که سرمنشأ همهٔ شرّهاست و در بخش «وَآمَنُ سَخَطَهُ عِنْدَ كُلِّ شَرٍّ» شرح داده شد. در دنیا، که خودش تصویری از ذهن جمعی بشر در طول تاریخ تا به اکنون است و نام دیگر آن ماتریکس، مایا (توهّم بزرگ) یا پردهٔ پندار است، میلیون‌ها و میلیاردها ماتریکسِ دیگر (با اندازه‌های مختلف) وجود دارند. ذهن هر انسانِ غیرواصل (کسی که در حال حضور ندارد)، یک ماتریکس است. رسانه‌های جمعی، اعم از کوچک و بزرگ، ماتریکس هستند. افکارِ برآمده از ذهنِ نفسانی و فانیِ ما در هر آن، ماتریکسی جدید حول وجود ما شکل می‌دهند. و در این فراز از دعای ماه رجب، از خدا می‌خواهیم که خطرِ درافتادن در همهٔ این ماتریکس‌ها را از ما دور کند. 

اما آخرت، ساحتِ حیاتِ واقعی است.۶ در آخرت، ماتریکس دنیا فرو ریخته، مایا (توهّم بزرگ) تمام شده، رؤیا/کابوسِ دنیا به بیداری منتهی شده و پردهٔ پندار دریده شده است. تنها شرّ آخرت، ورود به مسیر دوزخ (صراط جحیم۷) است که باید از خدا خواست آن بلای بزرگ و اندوه عظیم را از ما دور بگرداند. 

فَإِنَّهُ غَيْرُ مَنْقُوصٍ مَا أَعْطَيْتَ

که در آنچه تو عطا می‌کنی، کمبود و نُقصان راه ندارد! 

او که بی‌سؤال به بی‌معرفتان نیز عطا می‌کند، مگر ممکن است به کسانی که از سر محبت و معرفت او را می‌خوانند، کم و ناقص عطا کند؟! در هدیه‌های او، کمی و کاستی نیست. هر چه هست، فراوانی است. 

سائل با بیان این فراز، خداوند را به صفت کریم بودن می‌ستاید. کریم کسی است که در دهِش، خسّت (تنگ‌نظری) ندارد. دعاکننده در واقع با بیان این عبارت، خودش را با فراوانیِ هستی هم‌نوا و هم‌آهنگ می‌کند تا در اُرکستر باشکوهِ جهان، او نیز خوش‌‌ بنوازد و صفت کریم بودن در او نیز، به قدر وسع خود، متجلی و جاری شود. و اینگونه است که می‌تواند درخواست بعدی خود را مطرح کند.

وَزِدْنی مِنْ فَضْلِكَ یا کَریمُ

و از فضلت،‌ ای کریم، مرا بیفزای!

فضل، عطای بی‌حساب است؛ به این معنا که نوع محاسبهٔ آن در ذهن حسابگرِ ما نمی‌گنجد. وگرنه، همهٔ کارهای خداوند از سرِ علم و حکمت است و او دقیقاً می‌داند که به هر کس چگونه و چقدر باید عطا کند تا مسیر رشد خویش را به‌درستی طی کند. دعاکننده در این فراز، درخواستِ افزون شدن عطایا را ندارد، چون پیش از این آگاهانه به دهشِ فراوان خداوند اقرار کرده و از مفهوم خیر کثیر مطلع شده است. «زِدْنی» یعنی «مرا زیاد کن!» و این درخواست، با آیهٔ ۷ سورهٔ ابراهیم مرتبط است؛ آنجا که خداوند می‌فرماید چون قدردان باشید، شما را افزون می‌کنم!۸

و این زیاد کردنِ فرد، افزون کردن ظرفیت اوست؛ بزرگ‌تر کردنِ ظرف وجودی اوست. چون در ظرف بزرگ‌تر می‌توان خیر بیشتری ریخت. و خیر کثیر نیازمند بزرگ‌ترین ظرف وجودی است. پس درخواستِ «زِدْنی» در این فراز، یعنی مرا به کمالِ انسانی خودم برسان و مرا هم انسانِ کامل کن. و آیا از این بزرگ‌تر و عظیم‌تر می‌شود از پادشاه هستی خواست؟

يَا ذَا الْجَلالِ وَالْإِكْرامِ، يَا ذَا النَّعْماءِ وَالْجُودِ، يَا ذَا الْمَنِّ وَالطَّوْلِ

ای شکوهمندِ بخشاینده! ای نعمت‌بخشِ گشاینده! ای نیکوبخشِ فزاینده! 

در این فراز، دعاکننده زبان به حمد و ستایشِ خداوندی می‌گشاید که تا به اینجا، با معرفت و عشق او را خوانده و تمامِ درخواست‌های نیک خود را نزد او مطرح کرده است. و انسان، آنگاه که زبان به نیکی و قدرشناسی و تحسین می‌گشاید، خودش نیز از آن حُسن نصیب می‌برد و زیبایی و نیکی در وجود خودش هم به جریان می‌افتد.

اگر قرار باشد سه عبارتِ این فراز را (که هر یک با «ذا» آغاز شده، به معنای صاحب و دارندهٔ صفاتِ نیکویی که پس از آن آمده) با یک کلمه بیان کنیم، آن کلمه جز احسان نخواهد بود. و «هَلْ جَزَاءُ الْإِحْسَانِ إِلَّا الْإِحْسَانُ»؟۹ پاداشِ آن که با پندار و گفتار و کردار زیبا نزد مظهر تامّ زیبایی می‌رود، جز زیبایی نیست. پاداشِ بندهٔ نیکوخواهِ نیکوکارِ خدا، خودِ «خدا»ست!

حَرِّمْ شَيْبَتِي عَلَى النَّارِ

موهای صورت مرا بر آتش حرام کن!

آخرین درخواست در این دعا، پس از آن سه ستایشِ جانانه، این است که «خدایا! موهای صورت مرا به آتشِ دوزخ مسوزان.» و موی صورت، کنایه از کوچک‌ترین جزء بدن آدمی است، گویی گفته شود سلول‌های بدن مرا هم بر آتش حرام گردان. بنابراین، فارغ از اینکه دعاکننده مرد است یا زن، ریش دارد یا ندارد، این فراز برای همهٔ کسانی است که با تمام دل این دعا را خوانده و به این بخشِ پایانی رسیده‌اند: درخواست از خداوندگارِ کرم و سخاوت که ما را به نارِ خشم خود مگیر و در نورِ عشق خویش ذوب کن، تا از منیّت رها شویم و در اُلوهیّت متولد گردیم و هویّت حقیقیِ خویش را بازیابیم. 

بِرَحْمَتِكَ‏ يا اَرْحَمَ الرَّاحِمينَ

و همهٔ اینها را با نگاه و امید به رحمت فراگیرِ تو درخواست کردم، ای «ارحم‌الراحمین»!

✻✻✻

نکته: بهتر است که انسان هر دعایی را که در درگاه الهی مطرح می‌کند، با صلوات بر پیامبر گرامی اسلام و خاندان او (اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد۱۰) آغاز کند و به پایان برساند. چون از معصوم نقل است که صلوات در درگاه الهی مستجاب است و حضرت کریم روا نمی‌دارد که از دعایی، ابتدا و انتهای آن را بپذیرد و میانه را مستجاب نکند. 

از خدا خواهیم آن خیر کثیر
تا رهامان سازد از ذهن اسیر

تا رهایی‌مان دهد زین مرگ‌خواب
تا بتاباند به ما آن آفتاب…
۱۱

این نیایش عاشقانه به درگاه الهی را با خوانش زیبای سیدقاسم موسوی قهار گوش کنید:

▫️علی‌اکبر قزوینی
هشتم رجب ۱۴۴۶
بیستم دی ۱۴۰۳
تهران


  1. سید بن طاووس از محمّد بن ذکران (که معروف به سجّاد است، چه آنقدر سجده کرد و در حال سجده گریست که نابینا شد)، روایت کرده که گفت به امام صادق (ع) عرض کردم: «فدایت شوم، این ماه، ماه رجب است، مرا در این ماه دعایی بیاموز که حق‌تعالی مرا به آن سود بخشد»، حضرت فرمود: «بنویس بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ و در هر روز از رجب در صبح و شام پس از نمازهای روز و شب این دعا را بخوان…» ↩︎
  2. تازه دیدم حرف حسابت منم! طلای نابت منم! تازه دیدم که دل دارم، بستمش! راه دیدم، نرفته بود، رفتمش…! (بخشی از شعری سرودهٔ زنده‌یاد حسین پناهی، که محسن چاوشی آن را به‌زیبایی در ترانهٔ «عمو زنجیرباف» خوانده است.) ↩︎
  3. إِنَّا أَعْطَيْنَاكَ الْكَوْثَرَ/ ما تو را كوثر عطا کرده‌ایم! (کوثر: ۱) ↩︎
  4. يَا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ/ اى مردم! شما به خداوند نيازمنديد و خداوند است كه بی‌نيازِ ستوده است. (فاطر: ۱۵) ↩︎
  5. یعنی به‌تمثیل، گُلِ وجودِ خودش را شکوفا کند. پس انسان‌های کامل، هرچند همه به کمالِ وجودی خویش رسیده‌اند، عین هم و کپیِ هم نیستند. باغستان الهی، پُر از گل‌ها و درختان مختلف است و همه در کنار هم، این باغ را باغستان کرده‌اند! ↩︎
  6. وَمَا هَذِهِ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا إِلَّا لَهْوٌ وَلَعِبٌ وَإِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوَانُ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ/ اين زندگى دنيا جز سرگرمى و بازيچه نيست و زندگى حقيقى همانا [در] سراى آخرت است، اى كاش می‌دانستند! (عنکبوت: ۶۴) ↩︎
  7. …فَاهْدُوهُمْ إِلَى صِرَاطِ الْجَحِيمِ/…پس به سوى مسیر دوزخ راهنمایی‌شان كنيد! (صافّات: ۲۳) ↩︎
  8. وَإِذْ تَأَذَّنَ رَبُّكُمْ لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ وَلَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِي لَشَدِيدٌ/ و آنگاه كه پروردگارتان اعلام كرد كه اگر واقعاً سپاسگزارى كنيد، شما را افزون خواهم كرد؛ و اگر ناسپاسى نماييد قطعاً عذاب من سخت خواهد بود. (ابراهیم: ۷) ↩︎
  9. مگر پاداش احسان جز احسان است؟ (الرحمن: ۶۰) ↩︎
  10. چه بهتر که عبارت «وَعَجِّل فَرَجَهُم» نیز در پایان صلوات، افزوده شود که درخواست از خداوند است برای زودتر رساندنِ فرج، یعنی آن گشایشِ بزرگ، که در وجهِ بیرونی به معنای ظهور منجی آخرالزمان است. اما این درخواست، در واقع موانعِ درونیِ فرج را در آدمی برطرف می‌کند؛ وگرنه امر ظهورِ حضرت بقیة‌الله الاعظم (قطب عالم امکان، صاحب عصر و زمان، حضرت حجة بن الحسن العسکری، اباصالح المهدی، که سلام خدا بر او و بر همهٔ چهارده معصوم باد) منوط به ارادهٔ الهی است که زمانِ آن مبتنی بر حکمت اوست و درخواست ما تأثیری در جلو آمدن آن ندارد. برای همین، گفتنِ «وَعَجِّل فَرَجَهُم» معنای صبرِ زیبا و انتظارِ پویا (انتظاری شیرین همراه با خودسازی و خدمتِ بی‌منّت به خلق) را در خود مستتر دارد و به معنای بی‌قراری و عجله برای ظهور نیست! (شاهدی بر آنچه گفته شد، این فراز از دعای هفتم صحیفهٔ سجادیه است: فَصَلِّ عَلىٰ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ وَافْتَحْ لِى يَا رَبِّ بَابَ الْفَرَجِ بِطَوْلِكَ/ پس بر محمد و خاندانش درود فرست، و درِ گشایش را ــ پروردگارا! ــ به فضل و احسان خویش بر من گشوده دار!) ↩︎
  11. ابیات از نگارنده است. ↩︎

دسته بندی شده در: