در مثنوی عاشقی، نیز در برخی دیگر از مطالب وب‌سایت بهار جان‌ها، گاه واژه‌هایی آمده که ممکن است نیاز به معنی داشته باشند چون در فارسیِ روزمرّه خیلی استفاده نمی‌شوند. همچنین، گاه عبارات و اصطلاحاتی در مثنوی عاشقی و سایر مطالب ذکر شده است که درج توضیحی دربارهٔ آنها، به فهم بهترشان کمک خواهد کرد. همهٔ موارد یادشده، در این بخش به‌ترتیبِ الفبایی درج شده‌اند.

✻✻✻

الف

اَبرام. به‌معنیِ پدر عالی. برحسب روایاتِ یهود، نام نخستینِ حضرت ابراهیم بوده و سپس به اَبراهام موسوم شد، یعنی پدر جماعت بسیار.

اِدبار. تیره‌روزی. بداقبالی. ناکامی.

اَمرِ کُن. اشاره است به آیاتی از قرآن کریم که خداوند در آنها می‌فرماید امرِ او برای آنکه چیزی موجود شود، همین است که بگوید: «باش!» و آن چیز در دم موجود می‌شود؛ از جمله آیهٔ ۸۲ سورهٔ یس: إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ / همانا امر او چون به [بودنِ] چيزى اراده فرمايد اين است كه می‌گويد: «باش!» پس [بی‌درنگ] موجود می‌شود.


ب

باران. اشاره به آیهٔ ۴۸ سورهٔ روم: اللَّهُ الَّذِي يُرْسِلُ الرِّيَاحَ فَتُثِيرُ سَحَابًا فَيَبْسُطُهُ فِي السَّمَاءِ كَيْفَ يَشَاءُ وَيَجْعَلُهُ كِسَفًا فَتَرَى الْوَدْقَ يَخْرُجُ مِنْ خِلَالِهِ فَإِذَا أَصَابَ بِهِ مَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ إِذَا هُمْ يَسْتَبْشِرُونَ/ خداوند همان كسى است كه بادها را می‌فرستد و ابرى برمی‌انگيزد و آن را در آسمان هرگونه بخواهد می‌گستراند و انبوهش می‌گرداند. پس می‌بينى باران از لابلاى آن بيرون می‌آيد و چون آن را به هر كس از بندگانش كه بخواهد رسانيد، به‌ناگاه آنان شادمانى می‌كنند!

بِسمِلِه. یا بِسمِلَه یا بِسمِلَّه. بسم‌الله. مخففِ بسم‌ الله الرحمن الرحیم. گفتنِ بسم‌ الله الرحمن الرحیم.

بَصَر. بینایی. حس بینایی. چشم. دیده. عین. بینش. دید. آگاهی.

بی‌بَصَر. نابینا. فاقدِ بینش. فاقدِ آگاهی.


پ


ت

تَعَب. رنج. سختی. گرفتاری. درماندگی.

تَلَطُّف. نرمی و مهربانی‌ کردن. اظهار لطف و محبت‌ کردن.


ث


ج

جَلیس. هم‌نشین. همدم. هم‌صحبت. محشور. مُصاحِب. مُعاشِر.

جنّاتِ نَعیم. اشاره به آیات مختلفی از قرآن کریم که این تعبیر در آنها آمده است؛ از جمله آیهٔ ۳۴ سورهٔ قلم: إِنَّ لِلْمُتَّقِينَ عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنَّاتِ النَّعِيمِ/ براى پرهيزگاران نزد پروردگارشان باغستان‌هاى پُرنعمت است. * نیز آیهٔ ۴۳ سورهٔ صافّات: فِي جَنَّاتِ النَّعِيمِ/ [بندگان مُخلَصِ (= وارستهٔ) خدا] در باغ‌های پُرنعمت هستند.

جِنان. جمع «جنّت» به‌معنیِ بهشت.


چ

چاه زَنَخْدان. گودی چانه. فرورفتگی کوچکی که در چانهٔ بعضی خوبرویان است.


ح

حدیث ثَقَلَیْن. یا حدیث ثِقْلَیْن. حدیثی مشهور و متواتر از پیامبر اسلام (ص) است دربارهٔ جایگاه هدایت‌گری قرآن و اهل‌بیت (ع) و لزوم پیروی از آنان. طبق این حدیث، قرآن و اهل‌بیت به عنوان دو چیز گران‌بها، همواره در کنار یکدیگرند تا در کنار حوض کوثر به پیامبر اکرم (ص) ملحق شوند. (نقل از ویکی‌شیعه)

حِرمان. بی‌بهره ماندن. سرخوردگی. محرومی. نومیدی. ناکامی.

حکمت اشراق. اشراق در لغت به‌معنای تابان و روشن شدن است و به شرق که محل طلوع خورشید است ارتباط دارد. شیخ شهاب‌الدین سهروردی (حدود ۵۴۹ تا ۵۸۷ هجری قمری)، مکتب فلسفی‌عرفانیِ حمکت اشراق را که بر اصالتِ نور تأکید دارد، بنیان گذاشت. در نگاه سهروردی، هستی سلسله‌مراتبی از نور است که از نورالانوار (خداوند) سرچشمه می‌گیرد. در این نگاه، هر موجودی مرتبه‌ای از نور است که شدت و ضعف دارد و لذا تاریکی، امری عدمی و ناشی از ضعف نور است نه وجودی مستقل. در حکمت اشراق باور بر این است که برای دستیابی به حقیقت، افزون بر عقل استدلالی باید از شهود عرفانی نیز بهره برد؛ چرا که سهروردی معتقد بود برخی حقایق را تنها از طریق تجربهٔ باطنی، که کشف و شهود یا همان اشراق است می‌توان دریافت (یعنی آن نوری که در وجودِ سالکْ روشن و تابان می‌شود و همچون خورشیدی از مشرقِ جان طلوع می‌کند؛ چیزی که هرگز از طریق ذهنِ استدلالی نمی‌توان به آن رسید چرا که از جنس علم اکتسابی و حُصولی نیست، بلکه علمی حضوری و از جنسِ دیدار است). این حکمت با اعتقاد به عالم مُثُل افلاطونی (با تفسیر سهروردی از آن)، نیز تأثیرپذیری از فلسفهٔ ایران باستان (مانند نور و ظلمتِ زرتشتی) و حکمتِ هرمسی، به نقد فلسفهٔ مشاء می‌پردازد و بر نقش نور در ادراک و اهمیت تزکیه برای حصولِ اشراق تأکید می‌کند. حکمت اشراق با وجود عمر کوتاهِ بنیان‌گذارش، تأثیر عمیقی بر فلسفه و عرفان اسلامی بر جای گذاشت. برای آشنایی با زندگی سهروردی و اینکه چطور به حمکت اشراق رسید (و خود نیز البته به اشراق و وصال نائل آمد)، مطالعهٔ این اثرِ داستانی سودمند است: قلندر و قلعه: داستانی بر اساس زندگی شیخ شهاب‌الدین سهروردی، یحیی یثربی، تهران: نشر قو، چاپ بیست و دوم، ۱۴۰۲.

حَیّان. زنده.


خ


د

دارالسّلام. این ترکیب که معنا یا توصیفی برای بهشت و یکی از نام‌های آن ساحتِ آخرتی است، در دو آیهٔ قرآن آمده است. لَهُمْ دَارُ السَّلَامِ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَهُوَ وَلِيُّهُمْ بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ/ براى آنان نزد پروردگارشان سراى سلام است و به [پاداش] آنچه انجام می‌دادند، او مولایشان خواهد بود. (انعام: ۱۲۷) * وَاللَّهُ يَدْعُو إِلَى دَارِ السَّلَامِ وَيَهْدِي مَنْ يَشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ/ و خداوند [شما را] به سراى سلام فرا می‌خواند و هر كه را بخواهد به راه راست هدايت می‌کند. (یونس: ۲۵)

دُلوک. غروب آفتاب.


ذ


ر

راه دوزخ. اشاره به آیهٔ ۲۳ سورهٔ صافّات: …فَاهْدُوهُمْ إِلَى صِرَاطِ الْجَحِيمِ/ به‌سوی راه دوزخ هدایتشان کنید! نکته اینجاست که نمی‌فرماید به «خودِ دوزخ» بلکه به «راهِ دوزخ»! یعنی راهی دشوار و طاقت‌فرسا که نهایت و مقصدِ آن جهنم است. دریافت این نکته را مدیون این اثر هستم: تفسیر رهایی: در شرح معانی سورهٔ صافّات، مسعود ریاعی، تهران: عصر کنکاش، چاپ یکم، ۱۳۹۵.

رَسَن. ریسمان. افسار. بند.

رُفتن. جاروب کردن و روبیدن. روفتن. روبیدن. ستردن. پاک کردن. جاروب کردن و پاک کردن جایی یا چیزی.


ز

زندانِ دنیا. یا سِجنِ دنیا. اشاره است به این حدیث نبوی: الدنيا سِجنُ المؤمنِ و سَنَتُهُ، فإذا فارَقَ الدارَ فارَقَ السِّجنَ و السَّنَةَ/ دنيا زندان و مايهٔ رنج مؤمن است؛ پس چون از دنيا برود، از زندان و رنج رهايى يابد. (نقل از کتابخانهٔ احادیث شیعه) یادکردِ این نکته ضروری است که سخن پیامبر، به‌معنای مرگ‌خواهی (مرگِ کالبد جسمی) نیست، چون هر کسی باید دوران عمر خود را در این جهان طی کند تا ان‌شاءالله به اجل قطعی خویش برسد و این جهان را ترک کند. حقیقتِ سخن رسول اکرم، ناظر به موتِ نفْس است؛ و این موتِ پیش از مرگ است که ارزشمند است و باید آن را از خداوند طلب نمود. (در خصوص مورد اخیر، مدخل موتِ پیش از مرگ را در همین صفحه ببینید.)


ژ


س

سَمَر. قصه. افسانه. حکایت. داستان.


ش

شراب طهور. اشاره به آیهٔ ۲۱ سورهٔ انسان: …وَسَقَاهُمْ رَبُّهُمْ شَرَابًا طَهُورًا/ و پروردگارشان باده‌اى پاک به آنان می‌نوشاند!

شِکَنج. شکن. پیچ‌و‌تاب. پیچ‌و‌خم زلف.


ص


ض


ط

طَیران. پرواز.


ظ

ظَلام. تاریکی.


ع


عُدول. رو گرداندن. تخطّی. سرپیچی.

عِنان. لِگام. افسار. دهنه. مهار.

عَنود. ستیزه‌جو. سرکش. دشمن.

عَهد اَلَسْت. یا اَلَسْت. عهد و پیمانی که خداوند در عالم ذرّ از همهٔ آدمیان گرفته است. این اصطلاح برگرفته از آیهٔ ۱۷۲ سورهٔ اعراف است: «وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُوا بَلَى شَهِدْنَا أَنْ تَقُولُوا يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِنَّا كُنَّا عَنْ هَذَا غَافِلِينَ». خداوند در این آیه می‌فرماید: «و یاد آر هنگامى را كه پروردگارت از پشت فرزندان آدم ذُريّهٔ آنان را برگرفت و ايشان را بر خودشان گواه ساخت كه: ”آيا پروردگار شما نيستم؟“ گفتند: ”بلی، گواهى داديم!“ تا مبادا روز قيامت بگوييد ما از اين [امر] غافل بوديم.» براساس آیات قرآن کریم، خداوند در زمانی از فرزندان آدم نسبت به ربوبیّت خود اقرار گرفته است. حکمتِ «پیمان گرفتن خداوند از انسان‌ها» را اتمام حجت بر آنان دانسته‌اند تا آدمیان در روز قیامت، عدم آگاهی خود نسبت به خداوند را عذر و بهانهٔ شرک ورزیدن به خدا قرار ندهند. برای آشنایی بیشتر با مفهوم الست و عهد الست، مطالعهٔ این کتاب سودمند است: عهد الست، نصرالله پورجوادی، تهران: فرهنگ معاصر، چاپ سوم، ۱۴۰۳.


غ

غوص کردن. داخل شدن در چیزی. غوطه خوردن. تأمل کردن. تعمّق. دقت در دانستنِ حقیقت و کُنه چیزی.


ف

فرید. یکتا. بی‌نظیر. بی‌مانند.


ق


ک

کثیف. غلیظ. سنگین. فشرده. متراکم. چِگال. جسمی که ذرات آن درهم‌فشرده باشد. مقابلِ لطیف.

کوهِ فاران. یا جَبَلِ فاران. روایت شده که حضرت آدم (ع) خانهٔ کعبه را از سنگ‌های پنج کوه بنا کرد که یکی از آنها کوه نور بود. گفته شده که کوه نور همان کوه فاران است که در تورات از آن یاد شده، اما ظاهراً فاران نامی است که به همهٔ کوه‌های مکه اطلاق شده است نه فقط کوه نور. در دعای سِمات نیز از کوه فاران در این فراز یاد شده است: وَظُهُورِكَ فِي جَبَلِ فَارَانَ/ و ظهور پُرفروغت در کوه فاران… (نقل با اضافات از ویکی‌شیعه)


گ


ل

لئیم. ناکَس. سِفله. پست. فرومایه.


م

مُحتسِب. مأمور حکومت که وظیفه‌اش امر به معروف و نهی از منکر است. مأمور رسیدگی به اجرای احکام شرعی. داروغه.

مُختلِس. اختلاس‌گر. دزد.

مِرآت. آینه.

مُستَعان. نامی از نام‌های خداوند به‌معنای کسی که از او یاری خواهند. این نام در فراز پنجم دعای جوشن کبیر ذکر شده است.

مُعتکِف. مقیم. کسی که همیشه در مسجد مشغول عبادت باشد.

مَغاک. گودال. جای گود و عمیق.

ملّت. دین. آیین. کیش.

مَمات. مرگ. مقابلِ حیات.

موتِ پیش از مرگ. اشاره به حدیث نبوی: مُوتُوا قَبْلَ أَنْ تَمُوتُوا/ بمیرید پیش از آنکه بمیرید. این حدیث با این متن، توسط صدرالمتألهین (زادهٔ ۱۰۵۰ هجری قمری) به پیامبر (ص) نسبت داده شده است. فیض کاشانی (زادهٔ ۱۰۹۱ هجری قمری) آن را حدیث مشهور نامیده است و علامهٔ مجلسی (زادهٔ ۱۱۱۰ هجری قمری) نیز از او پیروی کرده است. اصل این حدیث ظاهراً در برخی از کتاب‌های ابن‌عربی آمده است. (نقل از مؤسسة بصائر للتحقيق والدراسات الإسلامية)

مؤمن به نور خدا می‌بیند. اشاره به حدیث نبوی: اتَّقُوا فِراسَةَ المؤمنِ؛ فإنّهُ يَنظُرُ بنورِ اللّه ِ عَزَّ و جلَّ/ بترسيد از فراست مؤمن! زيرا او با نور خداوند عزّوجلّ می‌بيند. (نقل از کتابخانهٔ احادیث شیعه)


ن

نهرها در زیر پا. اشاره به آیات متعدّدی از قرآن کریم که در آنها، و در توصیفِ بهشتیان، عبارت «تَجْرِي مِنْ تَحْتِهِمُ الْأَنْهَارُ» یا «تَجْرِي مِنْ تَحْتِهِا الْأَنْهَارُ» ذکر شده است. برای نمونه: أُولَئِكَ لَهُمْ جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهِمُ الْأَنْهَارُ يُحَلَّوْنَ فِيهَا مِنْ أَسَاوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَيَلْبَسُونَ ثِيَابًا خُضْرًا مِنْ سُنْدُسٍ وَإِسْتَبْرَقٍ مُتَّكِئِينَ فِيهَا عَلَى الْأَرَائِكِ نِعْمَ الثَّوَابُ وَحَسُنَتْ مُرْتَفَقًا / آنانند كه بهشت‌هاى عدن به ايشان اختصاص دارد كه از زيرشان جويبارها روان است. در آنجا با دستبندهايى از طلا آراسته می‌شوند و جامه‌هايى سبز از پرنيانِ نازک و حرير ستبر می‌‏پوشند. در آنجا بر سريرها تكيه می‌زنند؛ چه خوش پاداش و نيكو تكيه‏‌گاهى! (کهف: ۳۱) * لَكِنِ الَّذِينَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا نُزُلًا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَمَا عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ لِلْأَبْرَارِ/ ولى كسانى كه پرواى پروردگارشان را پيشه ساخته‏‌اند باغ‌هايى خواهند داشت كه از زير آن نهرها روان است. در آنجا جاودانه بمانند؛ [اين] پذيرايى از جانب خداست و آنچه نزد خداست براى نيكان بهتر است. (آل عمران: ۱۹۸)


و

وحدت وجود. دیدگاهی عرفانی که مطابق آن، هر مخلوقی به‌قدر وُسع و ظرفیتِ خود، الوهیت را متجلی می‌کند. ابن‌عربی در این زمینه سخن مشهوری دارد: «سبحان من اظهر الاشیاء و هو عینها»؛ سبحان است همو که اشیاء را ظهور بخشیده و عین آنهاست. البته برای فهم سخن ابن‌عربی و کل نظریهٔ وحدت وجود، باید مطالعه کرد تا آدمی دچار پندارهای شرک‌آمیز نشود. کتابی خوب در این زمینه، این اثر است: وحدت وجود به‌روایت ابن‌عربی و مایستر اکهارت، قاسم کاکایی، تهران: هرمس، چاپ هشتم، ۱۴۰۲.

وَدود. از نام‌های خداوند به‌معنای بسیار مهربان، دوستدار، بامحبت. این نام در دو آیه از قرآن کریم آمده است: وَاسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ إِنَّ رَبِّي رَحِيمٌ وَدُودٌ / و از پروردگار خود آمرزش بخواهيد، سپس به درگاه او توبه كنيد كه پروردگار من مهربان و دوستدار [بندگان] است. (هود: ۹۰) * وَهُوَ الْغَفُورُ الْوَدُودُ/ و اوست آن آمرزندهٔ دوستدار [مؤمنان]. (بروج: ۱۴) این نام در فراز پنجاه و هفتم دعای جوشن کبیر هم آمده است.


هـ


ی

یَقْظان. بیدار. هوشیار.

▫️علی‌اکبر قزوینی

دسته بندی شده در: