کنون که آمد از رَه لیلةالقدر
شده وقت رها گشتن از این قبر
کدامین قبر بدتر زین پلید است
همان نفْسی که جانت را دریده است
کنون که آمد از رَه لیلةالقدر
شده وقت رها گشتن از این قبر
کدامین قبر بدتر زین پلید است
همان نفْسی که جانت را دریده است
شب بیست و سه آمد از مَهِ یار
شبی که مینگردد هیچ تکرار
در یادداشتی دیگر، از این گفتیم که شب قدر چه ماهیت و کیفیتی دارد؛ هرچند کسی جز انسان کامل به درک حقیقتِ این شب نمیتواند رسید. بااینحال، «آب دریا را اگر نتوان کشید/ هم بهقدر تشنگی باید چشید.» در یادداشت حاضر قصد داریم با همین رویکرد، تلاش کنیم تا انشاءالله دریابیم از میان همهٔ دعاهایی که در این شبِ پُرقدر میتوان به درگاه الهی داشت، بهترینِ آنها چه دعایی است.
باید از شب گفت و از کیفیتِ لیلی… آری، لیلی؛ یار آسمانی. شب فرا رسیده. قدر آمده. سحر است و ماهِ رمضان میبارد. آری، خودِ ماه رمضان است که چون باران میبارد… زیر باران باید رفت… پس بیا، بیا سالکِ صادق، بیا تا در این شبِ نورانی، از قدرِ این شب بگوییم…
تا دیر نشده برای خودت یاری برگزین! آدمی بیدلدار و محبوب نمیتواند این جهان را از سر بگذراند. یارِ خوب، همان همدمِ همدلی است که یار و یاور انسان در سختی و آسانی و در همهٔ اوقات زندگی است. او به انسان کمک میکند در روزهای تاریک و شبهای گرفته نمانَد و از آنها عبور کند، و حضور او در روزهای روشن و شبهای پُرستاره، نهایتِ لذت را برای آدمی ممکن میسازد. یار و محبوب، رنگی از شادی را به زندگی میپاشد و طعمی از عشق را به زندگی میدهد که هیچچیز را نمیتوان جایگزین آن کرد. اما انسان کدام یار را باید برگزیند تا پس از چندی احساس نکند که مغبون شده است؟
ماه رجب آمد که بگوید به عزیزان
مژده! که رسیده است کُنون فصل بهاران 🙂
هفت آسمان را خداوند طبقه به طبقه روی هم آفریده است، چنان با نظم و دقیق که اگر کسی با چشم خرد و دیدهٔ دل به آفرینش الهی نگاه کند، و نگاه خود را بازبینی هم کند (که کنایهای از نگاه انتقادی و ریزبینانه میتواند باشد) هیچ خللی و ایرادی در خلق الهی نمیتواند بیابد.
مثنوی ما سرای عاشقی است
عطر نابش عطر یاس رازقی است
هست اینجا صحبت از قرآن و یار
آنچه جانها را کند همچون بهار
لادن
ایرانِ امروزِ ما
ایرادْ بسیار دارد
و در نحوه برگزاریِ
آیینهای عزاداریِ
حضرت اباعبدالله الحسین (ع) هم
آسیبشناسیِ فراوانی
میتوان انجام داد.
آن کس که تو را دید ز خود رَست، حسین!
دل از همه بُگسست و به تو بست، حسین!
غیر از تو چرا یارِ دگر بُگزینیم؟
عشق تو همان کمالِ عشق است، حسین!