 
                        
                    لادن
گاهی از تلاش عالِمانی
ــ از هر حیطه ــ
که با تمام توان میکوشند
ثابت کنند که
                خدایی نیست
و معنایی برای زندگی
                در کار نیست
و همهچیز
فقط همین هیاهوی سرگیجهآورِ
دنیای ماده است
                خندهام میگیرد.
یس (یاسین) خبر از یاس میدهد. عطر خوش یاس از همین نخستین آیه، در سورهای که قلب قرآن است، استشمام میشود. در یاسین، در این سورهٔ آسمانی و اسراری، باید یاس را جُست. و جوینده، تردید نباید کند که یابنده خواهد بود به لطف و عنایت الهی.
کلمهٔ کلیدی که در آیه آمده و توجه به آن نشان میدهد که آدمی در حال پرستشِ خداست یا غیر خدا، رزق است. ابراهیم (ع) میگوید آن خدایانِ دروغین و برساخته، مالکِ رزق شما نیستند و برای همین امکانِ رساندن روزی به شما یا جلوگیری از رسیدنِ روزیِ شما را ندارند.
پیامبر در این آیه، با عنوان نبی مورد خطاب قرار گرفته است. نبی با نبأ (خبر) همریشه است و لذا نبی کسی است که [از عالم بالا و عالم غیب] خبر میآورد. توجه به این نکته لازم و واجب است که پیامبر اسلام (ص) در این آیهٔ شریفه، با عنوان رسول مورد خطاب قرار نگرفته است. یعنی آنچه در این آیه خداوند فرموده، بخشی از رسالت پیامبر نیست. فقط یک خبر است.
در وقت سحر
                 لادن
باید به ستارههای آسمان
نگاه کرد.
هفت آسمان را خداوند طبقه به طبقه روی هم آفریده است، چنان با نظم و دقیق که اگر کسی با چشم خرد و دیدهٔ دل به آفرینش الهی نگاه کند، و نگاه خود را بازبینی هم کند (که کنایهای از نگاه انتقادی و ریزبینانه میتواند باشد) هیچ خللی و ایرادی در خلق الهی نمیتواند بیابد.
مولانا از زبان همهٔ اجزای عالم هستی، از جمله آن چیزهایی که ما جمادات و موجودات بیجان میخوانیم، میسُراید: ما سمیعیم و بصیریم و خوشیم/ با شما نامحرمان ما خامُشیم. جهنم نیز یکی از این موجودات است.
خداوندی که بر خودش رحمت را واجب کرده و در فراسوی زمان حضور دارد، گویی همهٔ تاریخ منتظر یک لحظه بوده: لحظهٔ مقدس بعثت رسولالله، خاتم رسولان.
وقتی خداوند خودش میفرماید که بر خویش رحمت را واجب کرده است، چرا باید از او ترسید؟
مُجرم کسی است که جِرم دارد، و جِرم یعنی سنگینی. مجرم کسی است که سنگینیِ معصیت را بر دل خویش دارد. و معصیت، عصیان در برابر خداوند است، گردنکشی در برابر قوانین هستی است؛ قوانین معنوی و مادی که البته هر دو در باطن یکی هستند.
آدمی در تاریکیهای متعدد گرفتار است، تاریکیهای درون و بیرون. آدمی در پی نجات است، در پی بیرون آمدن از زندانها و سیاهچالهای تاریکی که خودش را در آنها مییابد.
وجهِ آدمی را محلِ توجّه او میسازد. آدمی به هر چه توجه کند، از آن انرژی میگیرد، رنگوبوی آن را میگیرد و کمکم شبیه آن میشود. مثل یک دیشِ ماهواره که بسته به اینکه به کدام جهت رو کرده باشد، شبکههای خاصی را نشان میدهد.
این جهان پُر از تابلوهای راهنماست! پر از نشانه! خداوند ما را، بدون نشانههای هدایتکننده، در مسیر زندگی به حال خودمان رها نکرده است.
اگر بدانیم و به این باور رسیده باشیم که خداوند قادر مطلق است، همهچیز تحت فرمان او عمل میکند، لشگریان آسمان و زمین از آن اوست و او با علم و حکمت خویش امور عالم را پیش میبرد، ترسهای موهومِ ذهنی از وجود ما رخت برمیبندد…
دنیا با همهٔ خوب و بد و بالا و پاییناش در برابر ساحت بعدی زندگی ــ که حیات واقعی در آنجاست ــ قابل چشمپوشی است. وقتی از آدمی پرسیده میشود چقدر در دنیا ماندی، کل عمرش را در حد «یک صبح تا عصر» برآورد میکند.
